معنی بلند و طولانی

حل جدول

بلند و طولانی

سمروت


دراز و طولانی

بلند


طولانی

مطول

دراز، طویل


طولانی و مفصل

دور و دراز

لغت نامه دهخدا

طولانی

طولانی. (از ع، ص نسبی) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل. بطول. کثیرالطول:
قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.
درویش واله هروی.


بابابیک طولانی

بابابیک طولانی. [ب َ ک ِ] (اِخ) یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران است.

فرهنگ عمید

طولانی

دراز: با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی ا‌ست (سلیم: لغت‌نامه: طول ‌امل)،


بلند

[مقابلِ کوتاه] دراز: چوب بلند،
قدکشیده، برافراشته، مرتفع: کوه بلند،
[مقابلِ پَست] [مجاز] پراهمیت، ارجمند: مقام بلند، نسب بلند،
[مجاز] مساعد: بخت بلند،
بسیار شدید و رسا: صدای بلند،
* بلند شدن: (مصدر لازم)
افراخته شدن،
بالا رفتن،
به بلندی رسیدن،
از جا برخاستن،
دراز شدن چیزی،
* بلند کردن: (مصدر متعدی)
برافراشتن،
بالا بردن،
برداشتن چیزی از زمین یا از جایی،

فرهنگ فارسی هوشیار

طولانی

‎ دیر، دراز دور و دراز رخته (صفت) دراز طویل، دیر. ممتد، دراز

فرهنگ معین

طولانی

دراز، طویل، دیر. [خوانش: [ع - فا.] (ص نسب.)]

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مترادف و متضاد زبان فارسی

طولانی

دراز، طویل، دیر، دیرینه، دیرین، مدید، دور، بعید، مسافت‌زیاد، بسیار، زیاد

گویش مازندرانی

بلند

لقبی برای اسب و قاطر بلند قامت

معادل ابجد

بلند و طولانی

198

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری